بازگشت به تحصیل (قسمت اول)

جمعه, 31 مرداد 1399 11:00

 

بازگشت به تحصیل، از حرف تا عمل…‌

قسمت اول:

‌نامش احسان است، او کار اجباری را (بنا به عادت)، به لذت آموختن در گروهِ همسالان ترجیح می‌دهد.‌

او را احمد می‌شناسم و برادر دو قلویش را محمود.‌ بزرگترین آرزوی‌شان زنجیر پاره کردن است و گاه برقِ چشمان‌شان از هندوانه‌فروشی در وانت خودشان، تو را به فکر فرو خواهد برد.‌

این یکی نامش مهم نیست و نانش برای خانواده اهمیت دارد، حتی در یازده سالگی، او به‌جای پدر نان‌آور شده و مدرسه برایش شوخیِ بزرگیست.‌

آن یکی دخترکیست که به‌جای مادرِ بیمارش خیاطی می‌کند، از صاحب‌کارش چک می‌گیرد و به صاحب‌خانه می‌دهد تا امسال هم در این بیغوله بمانند. وقتی صدایش می‌کنی تا از درس و مدرسه بگویی، اولش دستپاچه می‌شود، اما در نهایت می‌گوید «کلاس ملاس رو بیخیال».‌

دیگری را صدا می‌کنی که دیپلمش را بیاورد، درسش خوب بود و امیدوار بودیم به کنکورش، اما دست‌های زخمیش را پنهان می‌کند و سر به زیر می‌اندازد. از دست‌هایش می‌پرسیم، می‌گوید وسطِ امتحانات نهایی دیپلم، درِ یخچال را باز کردم و دیدم از همیشه خالی‌تر است. به‌جای مدرسه و گرفتن دیپلم راهِ مکانیکی در پیش گرفتم.‌

اینجا کار سخت است. پیش‌نیاز تحصیلِ این بچه‌ها چیزی فراتر از چانه‌زنی با آموزش و پرورش است.

 

تازه اولِ راه است.

ادامه دارد…‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *