سه شنبه, 15 بهمن 1398 00:00
فرزند نیک
سرگذشت فریده
فریده ۱۱ ساله بود و پدر و مادرش به دلیل قاچاق مواد مخدر در زندان بودند، در حالیکه اعتیاد شدید به کراک داشت به کانون معرفی شد. به لطف خدا و همراهی دوستانی نیک و ارادهی خودش پروسهی درمانِ اعتیادش بسیار خوب به ثمر نشست.
پشتکار بینظیرش را میستودیم، حمایتش کردیم تا سالهای بازماندگی از تحصیل را جبران کند و چقدر با اراده و مصمم این همه کار را به انجام رساند.
علاقهی زیادش به تحصیل و معدل بالا در سالهای آخرِ دبیرستان ما را به نتیجهی کنکورش بسیار امیدوار کرده بود.
آن روز دعوتش کرده بودیم که به کانون بیاید تا از حالش با خبر شویم، نیازهایش را بشنویم و برای کنکور و ادامه تحصیلش بلند بلند فکر و برنامهریزی کنیم! اما گفت که نمیخواهد به دانشگاه برود.
فرزند بزرگِ خانواده بود و در دو شیفت کار می کرد، در پسِ باورِ دخترانهاش امید به زندگی نهفته بود اما ویرانهای پُر بیم زیر پایش بود، گفت فرصت برای درس فرزند نیک…
در پسِ همهی رویدادهای «سرو» روحِ واحد و باور مشترکی هست، ما دل به دلِ کودکانمان میدهیم و برای یک همحسیِ تمامعیار میکوشیم.
روزهای بعد از راه رسید و ما با خواست مشترکِ فرزندانِ این خانواده همراه شدیم و باورشان کردیم.
پروسهی سنگینی در پیش بود و مشکلاتی بسیار در راه داشتیم، پیشبینیِ هزینههای درمان هم زیاد بود. به تأکید پزشکِ متخصص، پدر و مادر باید همزمان اما با روشهای مختلف و در دو مکانِ متفاوت درمان میشدند.
در روزهای پایانیِ دیماهِ سالِ جاری دورههای درمانیِ والدین آغاز شدند، دورههایی که با مشارکت مالی و سخاوت جناب آقای محمد جباری و دوستان گرامیشان آغاز و با توصیه همکاری و هماهنگیِ روانپزشکِ محترم؛ خانم دکتر پونه کیمیاقلم به جریان افتاد. همکاری اثربخشِ سرکار خانم مرادزاده و دوست و همیار جدیدمان خانم جاج از اورژانس اجتماعیِ ورامین، کار تیمیِ این پروسه را تکمیل کرد تا درنهایت پدر و مادر در دو مرکز آموزشی و درمانی متناسب با بیماری بستری شدند.
روزهای پر اضطرابی را گذراندیم، با رفتن پدر و مادر از خانه مشکلات جدیدی در راه بود که البته از قبل انتظارش را داشتیم؛ مشکل نگهداری از خواهر و برادر کوچکتر در ساعاتی که فریده سر کار بود، مشکل تنهاییشان در شبها در منطقهای ناامن، عدم وجودِ شخصی حمایتگر از خویشاوندان و…
با یاری خداوندِ بزرگ بر آنها نیز غلبه کردیم، یک آشنای دور پیدا کردیم و متقاعدش کردیم شبها پیش بچهها بماند، بچههای کوچک را در مرکزی ثبتنام کردیم تا فریده بتواند به کارش ادامه دهد، از ناهارهای گرمی که در روزهای آموزشِ کانون میپزیم برای ناهار بچهها کنار گذاشتیم و حالا دغدغهمان فقط جابهجاییِ محل سکونت این خانواده و پس از آن تأمین هزینههای دورههای رواندرمانی و سپس اشتغال پدر پس از اتمام سمزدایی و دورههای توانمندسازیست